پاسخ جالب سید‌حسن خمینی به مرد خاکستری

 

                                                               

 

مرد خاکستری اصلاحات از نزدیکان حجت‌الاسلام سید‌حسن خمینی خواسته تا تلاش کنند وی نقش فعالانه‌تری را در عرصه سیاسی کشور ایفا کند. وی حتی پیشنهاد رهبری جریان اصلاحات را نیز داده است، اما نوه امام‌(ره) پاسخ منفی به او داده و گفته است: من ممکن است به نحوه برخی عملکردها در سطوح میانی انتقاداتی داشته باشم، اما شما به دنبال سرنگونی نظام هستید و من حاضر نیستم که با طناب شما به داخل چاه بروم. من به ولایت فقیه اعتقاد دارم، اما شما نشان دادید که در این‌باره صادق نیستید.

امروز صبح وقتی از خواب برخاستی تو را تماشا کردم و امید داشتم که با من حرف خواهی زد، فقط در چند کلمه و یا از من به خاطر چیزهای خوبی که دیروزدر زندگی تو اتفاق افتاد تشکر خواهی کرد.اما تو سرگرم پوشیدن لباس بودی.

هنگامی که می خواستی از خانه بیرون بروی، می دانستم که می توانی چند دقیقه ای توقف کرده و به من سلام کنی، اما تو خیلی سرگرم بودی.

فکر می کردم که می خواهی با من سخن بگویی، اما تو به سوی تلفن دویدی و با یکی از دوستانت تماس گرفتی تا از چیزهای بی اهمیت بگویی. من با صبر و شکیبایی، در تمام مدت روز تو را نگاه می کردم و تو آنقدر مشغول بودی که به من چیزی نگفتی.

موقع خوردن ناهار متوجه شدی که چند نفر از دوستانت قبل از غذا کمی با من حرف می زنند،اما تو چنین کاری نکردی.

باز هم زمان باقی است و امیدوارم که تو سرانجام با من حرف بزنی. به خانه رفتی و به نظر می رسید که کارهای زیادی برای انجام دادن داری.
هنگام خوابیدن گمان کردم که خیلی خسته ای.بعد از گفتن شب بخیر به خانواده سریعا به سوی رختخواب رفتی و خوابیدی. مهم نیست ، شاید نمی دانستی من همیشه آنجا با تو هستم. من ، بیش از آنکه تو بدانی، صبر پیشه کردم ، من حتی می خواستم به تو بیاموزم که چگونه با دیگران صبور و شکیبا باشی.
من ، به تو عشق می ورزم و هر روز منتظرم تا با من حرف بزنی.
چقدر مکالمه یک طرفه و یکجانبه سخت است!!!!بسیار خوب، تو یکبار دیگر از خواب برخاستی و من نیز یکبار دیگر فقط برای عشق به تو منتظر خواهم ماند. به این امید که امروز مقداری از وقتت را به من اختصاص دهیروز خوبی داشته باشی .
"
دوست تو، خدا

انتقاد محسن رضایی از هاشمی، موسوی و کروبی

محسن رضایی در خصوص موسوی و کروبی از نامزدهای شکست خورده در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته که به عنوان متهمین اصلی فتنه بعد از انتخابات شناخته می‌شوند، نیز بیان داشته: به نظر من این دو نفر اشتباه بزرگی مرتکب شدند. وقتی شورای نگهبان نتایج انتخابات را اعلام کرد، باید این آقایان به آن نتایج تن می‌دادند. ممکن است یک کسی نتیجه قانون را باور نداشته باشد ولی باید به آن قانون تن بدهد. محسن رضایی در ادامه این گفت وگو، منظورش را از برخی نخبگانی که کنار کشیدند، چنین عنوان کرده: به نظر من افرادی مثل آقای هاشمی باید نقش فعال تری را در کنار رهبری ایفا می‌کرد مانند نقش مرحوم احمد آقا که بازوی حضرت امام بودند.

سفرهای رئیس مجلس نباید سیاسی شود

نماینده مردم بابل در مجلس شورای اسلامی گفت: توقع نمایندگان از «علی لاریجانی»، رئیس مجلس این است که سفرهای داخلی وی جنبه سیاسی پیدا نکند. علی کریمی فیروزجایی در گفت‌وگو با ایرنا با اشاره به سفرهای داخلی رئیس مجلس و اظهارات لاریجانی علیه دولت در این سفرها اظهار داشت: رئیس مجلس باید برای این سفرها رویکردی نظیر سفرهای هیأت دولت را ترسیم کند و با برنامه به این سفرها برود. عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس افزود: توقع نمایندگان این است که برنامه این سفرها باید به گونه‌ای هدفمند شود که رئیس مجلس به مشکلات مردم رسیدگی و پشتیبان نمایندگان در حل معضلات حوزه‌های انتخابیه باشد.
این نماینده اصولگرای مجلس به بیانات رهبر معظم انقلاب مبنی بر لزوم حفظ وحدت و حمایت از دولت اشاره کرد و اظهار داشت: در آخرین ملاقات رهبر معظم انقلاب با نمایندگان، ایشان بر همراهی و حمایت از دولت قانونی کشور تأکید کردند که باید عملی شود.

میانبرها

کوتاه‌ترین راه عشق ورزیدن، نگاهی است خالص و بی‌ریا توأم با عشق.

کوتاه‌ترین راه رسیدن به ثروت آن است که قابلیت‌هایت را بشناسی و بر آنها تکیه کنی.

کوتاه‌ترین راه برای جلوگیری از شکست احتمالی، مشورت با کسانی است که قبلاً آن راه را رفته‌اند.

کوتاه‌ترین راه برای داشتن روانی سالم، در نظر گرفتن زمانی برای خنده و شادی در هر روز است.

کوتاه‌ترین راه برای داشتن این‌که نخواهی چیزی را به خاطر بسپاری، نگفتن دروغ است.

کوتاه‌ترین راه برای تسکین پشت کنکوری‌ها دیدن افراد موفق و خوشبختی است که حتی از جلوی دانشگاه هم رد نشده‌اند.

کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به آرزوها، واقع‌بین بودن است.

کوتاه‌ترین راه برای غیبت نکردن آن است که عیوب خود را مثل عیب دیگران ببینی.

کوتاه‌ترین راه برای داشتن جسمی سالم، اعتدال در خوردن است، نه زیاد و نه کم.

کوتاه‌ترین راه برای یافتن یک دوست، توجه به علایق طرف مقابل است.

کوتاه‌ترین راه مبارزه با ترس، روبه‌رو شدن با آن ترس است.

کوتاه‌ترین راه برای رهائی از افسردگی، فکر کردن به چیزهای خوب است.

کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به ثبات، آن است که بر آن‌چه ایمان داری پافشاری کنی. حتی اگر یک لشکر مخالف داشته باشی.

کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به تکامل، انتقادپذیری است.

کوتاه‌ترین راه برای دروغ نگفتن، شجاع بودن است.

کوتاه‌ترین راه برای آینده‌نگری، قناعت است.

کوتاه‌ترین راه برای حسرت نخوردن، آن است که همیشه در حال زندگی کنی.

کوتاه‌ترین راه برای حل یک مسئله، فهمیدن درست صورت مسئله است.

کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به آرامش، آن است که کمتر به چیزهائی که نداری فکر کنی.

کوتاه‌ترین راه برای اثبات دوستی‌ات به یک دوست، آن است که شنونده خوبی باشی.

کوتاه‌ترین راه برای فاش نساختن راز دیگران آن است که هرگز به رازشان گوش ندهی.

کوتاه‌ترین راه برای تحقیر نکردن دیگران این است که فقط چند لحظه خودت را جای آنها قرار دهی.

کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به قدرت واقعی، تقویت هرچه بیشتر منطق است.

کوتاه‌ترین راه برای مقابله دشمنان آن است که هرگز خونسردی‌ات را از دست ندهی.

کوتاه‌ترین راه غلبه بر مشکلات، کوچک و ناچیز شمردن آنها است.

کوتاه‌ترین راه برای داشتن یک ارتباط سالم، داشتن فکر و اندیشه سالم و قلب پاک است

ابرها....

TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com 

TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com 

TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com 

TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com 

TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com  

 TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com 

TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com 

TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com 

TaranehhaGroups www.Hamtaraneh.com

مترو ایستاد. سوار شد. عجله ای برای نشستن نداشت چون صندلی خالی زیاد بود. سر فرصت یه چند قدمی توی واگن قدم زد و یه جا انتخاب کرد و نشست. روبروش یه زن میانسال و یه دختر جوان نشسته بودن که... وااای باور کردنی نبود! یعنی خودش بود؟

خاطرات صاعقه وار به مغز پسر برخورد میکرد. طوفانی توی ذهنش بپا شد. خود خودش بود. همونی که ادعا میکرد "من بدون تو میمیرم" الان روبرویش نشسته بود و اینطوری نگاهش میکرد؟ توی دلش تبسمی بقصد انکار زد و فکر کرد "می بینم که هنوز زنده ای، پس دروغ میگفتی، همه شما دخترها همین هستید..." 2 سال گذشته بود یا نه شاید هم بیشتر. یادش نمی اومد، اصلاً برایش مهم نبود. آرایش و لباسش نسبت به اون زمانها یه پرده ساده تر شده بود و البته به انضمام چهره اش که حقیقتاً میخورد بیشتر از اینها شکسته شده باشه.

چند بار سعی کرد نگاهش رو بدزده، چند بار سعی کرد دزدکی و زیر چشمی نگاهش کنه، اما گریزی نبود انگار. دختر فقط زل زده بود بهش، سرد سرد، اینقدر سرد که صد افسوس از چشمانش پرتاب میشد. کاش دهن باز میکرد و یه بد و بیراهی میگفت اما اینقدر مرده و سنگین نگاهش نمیکرد.

ظاهراً مقصد رسیدنی نبود. تصمیم گرفت یه ایستگاه زودتر پیاده بشه و فوقش چند دقیقه پیاده روی کنه ولی در عوض زودتر از زیر بار این نگاه سرد فرار کنه. همین که خواست از جاش بلند بشه تصمیم گرفت برای آخرین بار و بی بهانه مثل خود دختر مستقیم بهش زل بزنه... زن میانسال همراهش لبخند تلخی زد و گفت: زیاد خودت رو خسته نکن 4 ساله نابینا شده. از بس گریه کرد! پیاده شد. مترو رفت.