فرهنگ عاشورایی در مراغه


اجرای مراسم و آیین های مذهبی، میراث اجتماعی جامعه را ابقا می کند و ضمن غنی سازی فرهنگ و همبستگی ارزش های پایدار آن را به نسل های آینده انتقال می دهد. یکی از مراسمی که در پیوند و هبستگی اجتماعی شیعیان وبه خصوص ایرانیان نقش اساسی را ایفا می کند ، مراسم ایام محرم است.

نمادها در این فرهنگ بیانگر مصادیقی گسترده و ژرف هستند. گویی نمادها و اشکال بی زبان در این فرهنگ همچون زبانی گویا، عظمت واقعه کربلا را به فریاد در آورده اند.

عَلم ها، طوق ها و بیرق ها، وقتی در کنار تعزیه ها با داستانهای متفاوت شبیه سازی می شوند در واقع هر کدام توصیفی است که برتر از چندین مجلد و کتاب گویا می شوند.

البته این نمادهای به ظاهر ساده، اغلب با هاله ای از تقدس اعتقادی و اسطوره همراه اند و در یک نگاه کلی مراسم ماه محرم سرشار از این نشانه های نمادین است که در دسته گردانیها و شبیه خوانیها جلوه می کند.

این نمادها در مجاورت با رنگ، آهنگ، شعر، و حتی نقاشی و پرده ها ظهور می نمایند و بعضی از این نمادها به مرور زمان از قالب نمادین خارج و در قالب یک رسم و یک باور می نشیند.

قداست عَلَم در جایگاه خود مقامی عالی دارد و وقتی بر پایه میله های استوانه ای به ارتفاع می رسد، نشان از بالندگی، زندگی و اوج دارد ولی همین عَلَم اگر در قالب بر طرف شدن حاجت دلهای مؤمنین و رفع حاجت آنان گردد، یک سنت را پی ریزی می کند و از آن عَلم جوشی (جوشلی عَلم) بر باورها می نشیند و از این رو است که (عَلم بندی و عَلم برچینی) نمود های دیگر قداست عَلم است یا دسته گردانی و برپایی دسته جات شاخسی- واخسی (شاه حسین – وای حسین) که در واقع حرکتی جمعی، هم آوا و هم آهنگ است.

دسته گردانی در قالب یک الگوی کهن در اصل و بنیان خود حرکتی است در جهت تحرک بخشیدن به مردم و وقتی دسته گردانی با آهنگهای مقطع و ترجیع نوحه ها ادغام می شود، در زمانی که با آهنگ نوحه، پاها بر زمین کوبیده و شمشیرهای چوبین در هوا گردانده می شود، گویی صف آرایی در مقابل دشمن صورت      می پذیرد و حرکات ملایم دسته گردانی تبدیل به خروش نمادین می گردد که اغلب جلوه ای حماسی دارند.

این دسته گردانی در اولین روز های محرم رنگ و بوی حریت و آزادگی دارد که در شب شام غریبان، نمادی خونین و غریبانه می گیرد و دسته جات در پناه لرزان نورهای شمع با حالتی خمیده و سر در گریبان فضای غمگینانه کربلا را متصور می کنند.

آنجا که می خوانند :

"طفل صغیری ز حسین کم شده، کم شده قامت زینب ز اَلم خم شده، خم شده"

گویی چشمها نگران و برای یافتن گم شدگان جستجوگر است و این فرهنگ قرنها با پیچ و تاب تاریخ همچنان سیال، زنده و جاری در عروق ملت ما شکل گرفته است و در آذربایجان به عنوان شهر( ام الهیات) در عزای حسینی تقریبا از دهه آخر ماه ذی الحجه ( بعد از عید قربان) مملو از پرچم و بیرقهای سبز، سرخ و سیاه می گردد و سر درب امامزاده ها، تکایا، مساجد و حتی منازل خاص به آنها ملبس می گردد و این چنین شور محرم در قالب رنگها در جریان زندگی رهانیده می گردد و پرچم عزای حسینی قرنها است به همت عاشقان در اهتزار است و افراشته می ماند.

در این مقاله سعی شده است بخشی از شعائر وآیین های محرم در شهرستان مراغه که گویای عشق وافر مردم این منطقه به خاندان اهل بیت (علیهم السلام)است ، بیان شود تا فرهنگ عاشورایی بخشی از سرزمین حسینی ایران زمین بیشتر مورد شناخت قرار گیرد:

 1- دسته های شاخسی

این مراسم پیش درآمد تشکیل هیأتهای عزاداری محرم درمراغه است . دسته ها مرکب از جوانان و ریش سفیدان محلات می باشد که به طور جداگانه ساعاتی قبل از غروب آفتاب در نزدیکی مسجد یا تکیه جمع می شوند.

ابتدا در دو ردیف مجزا قرار گرفته در حالی که با دست راست چوبدستی شاخسی را که نمادی از شمشیر است در دست گرفته و با دست چپ حلقه در کمر نفر بعدی زده اند، به همراهی نوحه مخصوص شاخسی و حرکات ریتمیک پاها و دستها، نوحه خوانی می کنند. معمولا اولین بار سردسته چندین بار با صدای بلند یا حسین را می گوید تا به اصطلاح دم گرفته شود.

از نمونه اشعار شاخسی :

یا حسین وای حسین

یا حسین شاه حسین

و....

حسینیون نوحه سین "دلریش " یازاندا

مسلمان سهلیدیر، کافرده آغلار شاه حسین، وای حسین

کور اولمش گوزلرین قان دوتدی شمرین

که گورسون اوز الینده خنجر آغلار شاه حسین، وای حسین

حسین کوینکی زهرا الینده

چکرقیحا قیامت، محشر آغلار شاه حسین، وای حسین

آتاندا حرمله اوخ کربلاده

گوریدین دشمن آغلار، لشکر آغلار شاه حسین، وای حسین

قوجاغیندا گوریدین ام لیلا

آلیب نعش علی اکبرَ آغلار شاه حسین، وای حسین

و این چنین دسته های شاخسی جلوی مساجد می خوانند، این ترکیب تا شبهای اول محرم به این شکل صورت می گیرد و در شبهای پنجم به بعد دسته گردانی به صورت گردش در محلات شروع می شود.

و زمان شور هیاتها زمانی است که چندین هیات شاخسی به هم برخورد می نمایند و در این لحظه فریادهای " شاخسی، واخسی " حیدر، صفدر" حسینیم وای مظلوم اولن حسینیم وای؛ سردسته به آسمان بلند می شود. امروز برای تهییج بیشتر گروههای شاخسی از ادوات موسیقی نظیر طبل و سنج نیز استفاده می شود.

 

2- عَلم بندی

آئین سنتی عَلم بندی به صورت کاملاً سنتی در استان آذربایجان شرقی و در سومین روز محرم در شهر مراغه واقع در محله دروازه مراغه برپا می شود که همه ساله بازدید کنندگان مخصوص خود را دارد.

عَلم مراغه تقریباً 50 متر است که توسط سرپرست هیأتهای مراغه با انواع پارچه ها و روسری ها نصب    می گردد و اغلب با استفاده از 2 جرثقیل موفق به مهار کردن عَلم مذکور می شوند. در حین نصب عَلم چندین رأس گوسفند در زیر پای عَلم قربانی می شود و هر کس نذری دارد در این روز و در بین اهالی حاضر پخش می کند. این رسم از آئین های کهن شهرستان مراغه است و تقریباً این عَلم تا اربعین به همان صورت برافراشته می ماند و 28 ماه صفر توسط سینه زنی و نوحه خوانی هیأتهای مراغه علم برچیده        می شود.

 

3- مراسم حجله قاسم (ع)

این مراسم در روستای "نرج آباد" شهرستان مراغه اجرا می شود. در شب پنجم ماه محرم با کمک اهالی روستا، حجله ای از پارچه های رنگین و گل و شیرینی آراسته می شود و در خانه فردی که همه ساله میزبان حجله قاسم است نهاده می گردد، اهالی محل هر کدام با خلعت و هدیه که برای تزیین حجله می آورند، جمع می شوند. این حجله در آن شب با حضور حاضران سینه زن و زنجیرزن آماده می گردد و بعد از آن شب در محلات مختلف تا شب عاشورا گردانده می شود.

 

4- مراسم شمع پای لاما(توزیع شمع)

روز نهم محرم ( تاسوعا) به هنگام غروب، مراسم "شمع پای لاما" در اکثر نقاط آذربایجان مرسوم است. هر کس در طول سال برای گشودن مشکلی و گرفتن حاجتی نذر کرده است که در این چنینی شبی به درب 41 مسجد برود و در هر کدام یک عدد شمع روشن کند، معمولا مسئول هیأتها و مساجد از قبل جایگاهی را مشخص می کنند که مخصوص افروختن شمع باشد. رسم است که حاجتمندان با پای برهنه این رسم را به انجام برسانند.

معمولاً جایگاهی که محل افروختن شمع است بعد از نماز مغرب محل شاخسی زدن هیأت است و شاید این کار به دلیل روشنایی باشد که در گرو شمع بوده است، چون در سابق روشنایی هیأتها با این وسیله روشنایی تأمین می شده است.

 

5- مراسم خیمه سوزانی

این رسم در اکثر نقاط آذربایجان در ظهر عاشورا (قبل از اذان) برگزار می گردد. که منتسب به واقعه سوزاندن خیمه های اهل بیت (ع) توسط دشمنان بی رحم می باشد که بعد از آن مراسم اصطلاحاً می گویند "قتیل کسیلدی". اکثراً در نقاطی که شبیه خوانی برگزار می شود، مراسم سوزاندن خیمه با تعزیه این مراسم توأم می گردد و برای تهییج بیشتر مردم و بینندگان تعدادی شبیه خوان کودک را در صحنه نمایش در حالت فرار و شیون قرار می دهند تا تأثیر آن ملموس تر گردد.

 

6- مراسم الله الله حسین وینا 

این مراسم یکی از رسم های منحصر به فرد در شهر مراغه و بی شک در ایران می باشد، موعد آن صبحگاه عاشورا است، دسته جات سینه زن و عزادار قبل از طلوع آفتاب دسته دسته در حالی که کفن بر تن یا     حوله ای به نشانه احرام بر بدن پوشیده اند، به حسینیه "حاجی غفار" مراغه می رسند. بعد از اقامه نماز صبحگاهی عاشورا، در حالیکه صورت ها را گل و خاکستر مالیده اند با پای برهنه دو ردیف تشکیل می دهند وسردسته این هیأت ابتدا با لعنت گفتن بر ظالمان و آل یزیدیان، مردم را آماده می کند، سپس کم کم وِرد و دعای مخصوص را می خواند، با این مضمون " الله، الله " حسین وینا؟" یعنی خدایا، خدایا، حسین کجاست؟ کم کم که شور و شوق جمع را در بر می گیرد، مردم با هیجان به حالت ولوله و به مانند حرکت در صفا و مروه به جوشش درآمده، در حالیکه با هر گفته بر سرها می کوبند، در فواصل معین شعار " اللهم لبیک یا حسین" را نیز می خوانند. یعنی "حسین ما برای بیعت  آماده ایم."

این مراسم با گردش در نقاط مختلف شهر تا حوالی ظهر ادامه می یابد و در مسیر آنها قربانی های زیادی ذبح می شود، که همگی به بساط آشپزخانه حضرت، برای اطعام عزاداران اهداء می شود.

 

7- گرداندن اسب ذوالجناح

بازگشت اسب بی سرنشین در دشت کربلا یکی از غم انگیزترین صحنه های عاشورایی است، که در مراغه این حرکت نمادین بازآفرینی می شود. برای این منظور اسب سفید رنگی که ملبس به پارچه های سبز و سفید است در حالیکه آغشته به خون کرده اند، به آن تیر و پیکانهای چوبین نیز متصل می نمایند و بعضاً کبوترهای خونین بال را نیز سوار بر اسب می کنند و در بین دسته جات عزاداری می گردانند، زنان و مردان به طواف اسب شبیه به ذوالجناح می پردازند و هر کس نذرش را که عمدتاً پول است به رواندازهای اسب وصل می کند، بعضاً قطعاتی از پارچه سبز آن را برای تبرک و گرفتن حاجت و سلامتی از صاحب اسب طلب می کنند، کودکان شیرخوار را از زیر شکم اسب برای مصونیت از بیماری عبور می دهند. این اسب نمادین در حقیقت اسبی خسته و بازگشته از رزم است.

 

8- شبیه خوانی

شبیه خوانی یا تعزیه خوانی مجموعه ای از نمایشهای نمادین و یادآوری کننده وقایع کربلا است که در طول دهه محرم و دو ماه محرم و صفر در اغلب نقاط مراغه  برگزار می گردد.

معمولاً در اکثر نقاط مراغه هر روز از دهه محرم به یکی از این نمایش ها (ورود حضرت ابوالفضل به کنار رود فرات تا شهادت وی و شهادت علی اکبر، توبه حر، شهادت علی اصغر، شهادت امام، آمدن نگهبان شهدا تا مراسم دفن طایفه بنی اسد و خروج اسراء و بارگاه شام و دربار یزید) اجراء می شود.

علاوه برمراغه در روستای "نزج آباد" شهرستان مراغه نیز تعزیه خوانان به برپایی مراسم شبیه خوانی مبادرت می ورزند.

 

9- احسان و نذورات ماه محرم

همانند سایر نقاط ایران مردم مراغه نیز همزمان با فرا رسیدن محرم در پخش احسان و ادای قرض فعالیت دارند.

مراغه ای ها اعتقاد ویژه ای به اطعام از سفره اباعبدالله الحسین (ع) دارند و معمولا از غذاهای پخته شده نذری برای تبرک و شفای بیماران به تبرک استفاده می کنند.

مساجد و بعضی از خانه ها نیز بنا بر یک سنت دیرینه و عمدتاً موروثی روزهای خاص احسان می دهند.

پخش شربت، شیرینی، انواع نانها و شیر گرم و چای و به تازگی انواع ساندویچ نیز در زمره نذورات است. پخش شربت بنا بر تقویم فصلی می باشد و عمدتاً در فصل های گرم انواع شربتهای خانگی در درب منازل توزیع می گردد.

قربانی کردن گوسفند در زیر پای عَلم ها و هیأتها نیز از دیر باز ریشه در فرهنگ مراغه دارد.

بعضی از خانه ها هیأت های خود را برای صرف صبحانه ، مرکب از سرشیر، ماست، کره، شیر و انواع مرباها و نانهای روغنی و مغزدار دعوت می نمایند و بعضی ها هم برای ناهار تدارک می بینند.

همچنین در این دو ماه بساط سفره های نذری حضرت عباس(ع) و فاطمه زهرا(س) و سایر ائمه توسط حاجتمندان که حاجت روا شده اند متداول است.

یکی از نذورات این ماه گدایی روز عاشوراست و کسی که حاجت دارد با روی پوشیده همانند سائلین از مردم سائلی می کند. نشانه مشخصه سائل، پای برهنه بودن فرد است. اگر حاجت روا شد، سال آینده همان مقدار پول جمع شده را احسان می دهد.

10- هیأت های مذهبی

هیأت های مذهبی مراغه که قدمت برخی از آنها به صدها سال می رسد ، نقش حائز اهمیتی را در ایجاد شور و هیجان عاشورایی در بین مردم مراغه ایفاء میکند. آئین هایی که در بندهای پیش به آن اشاره شد به واسطه خلوص و همت پایه گذاران و گردانندگان هیأتهای مذهبی این شهرستان است که نسل به نسل فرهنگ محرم را در این شهرستان همچنان ماندگار و پایدار نگه داشته است. برخی از اسامی این هیأتها عبارتند از: 1- هیأت حاجی غفار 2- هیأت امین حضرت 3- هیأت بورکی غلام(غلام کلاهدار) 4- هیأت حاجی حسین پاشا 5- هیأت میر بدیعی 6- هیأت حاجی میری 7- هیأت قربا (تبریزی ها) 8- هیأت حضرت رقیه(س)

خدا آرزوهای هیچ بنده ای رو بند چند تاتیکه کاغذ به اسم پول نکنه.

زود قضاوت نکنید

یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست آلمانی است، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند و سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند می‌شود تا آنها را بیاورد اما وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه …به قیافه‌اش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست !!!

 

بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا و در مورد اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست.

او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعد غذایی‌اش را ندارد.

در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند.

جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد !

دختر آلمانی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود.

به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را هم. این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است  مرد با کمرویی و زن با راحتی ، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند.

آنها ناهارشان را تمام می‌کنند…

زن آلمانی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد و اینجاست که پشت سر مرد سیاه‌پوست، کاپشن خودش را آویزان روی پشتی صندلی می‌بیند، و ظرف غذایش را که دست‌نخورده روی میز پشت سر مرد سیاهپوست بوده است و….

هیچ گاه زود قضاوت نکنید...

از پاکی تا هرزگی کمی فاصلست

مدیر:خانم اگه میخوای اسم دخترت رو بنویسی باید صدو پنجاه هزار تومن بریزی به حساب همیاری...

زن : مگه اینجا مدرسه دولتی نیست !؟

مدیر: اگه دولتی نبود که می گفتم یک میلیون تومن بریز!!

زن : آقا آخه مدارس دولتی نباید شهریه بگیرن!

مدیر: این که شهریه نیست اسمش همیاریه!

زن : اسمش هر چی هست.تلویزیون گفته به همه مدارس بخشنامه شده که مدارس دولتی هیچگونه وجهی نمیتونن دریافت کنن!

مدیر: خب برو اسم بچت را تو تلویزیون بنویس!! اینقدر هم وقت منو نگیر...

زن : آقای مدیر من دوتا بچه یتیم دارم! آخه از کجا بیارم ؟!!

مدیر: خانم محترم! وقتی وارد اینجا شدی رو تابلوش نوشته بود یتیم خونه یا مدرسه؟!

آهای مستخدم،این خانم رو به بیرون راهنمایی کن!!

زن با چشمهای پر اشک منتظر اتوبوس واحد بود...

اتومبیل مدل بالائی ترمز کرد...

زن کم آورده بود هم برای خودش هم برای بچه هایش بیخیال بس است خوب بودن چه فایده وقتی بد بودن بهتر است؟؟؟

نشست...

پسر با کمال پرویی با او حرف میزد اما حواس زن پرت شده بود به روزنامه ای که روی صندلی جا مانده بود روزنامه را برداشت و بهش خیره شد :

کمیته مبارز با فقر در جلسه امروز ...

ستاد مبارزه با بیسوادی ...

تیتر درشت بالای صفحه نوشته بود : با 20000 زن خیابانی چه می کنید !؟

زن با خودکاری که از کیفش بیرون آورده بود عدد را تصحیح کرد:

با 20001 زن خیابانی چه می کنید !؟

 

از پاکی تا هرزگی کمی فاصلست فاصله ای به اندازه یه کاغذ (پول)

قدیما

قدیمها چه زیبا تر بود....

 

اسم دخترها رو که میگفتی گوشه لپشان گل مینداخت.اما حالا گوشه لپشان فقط با آرایش قرمز است...

 

بزرگترین خواسته پسر بوس کردن لپ دختر بود آن هم بعد 1 سال خواهش تازه وقتی میبوسید 1 هفته خوابش نمیبرد که من لپ فلانی رو بوسیدم ولی الان کوچکترینش" س.."است.

 

دلم برایش تنگ شده مادرم را میگویم وقتی بند کفش هایم را میبست انگاری دعا میخواند برایم نمیدانم چرا ولی حس میکنم وقتی بند کفشم را میبست با آن پا دیگر به راه کج کشانده نمیشدم اما امروز کفشهایمان بدون بند است و مادرانمان در کنارمان نیستن...

پدرم میگفت اگر نمره املای فردا را 20 نشوی با کمرند به جانت میوفتم املا را از ترس پدر 20 شدم, کمی مرا برای زندگی کردن خوب بترسان شاید در زندگی هم 20 گرفتم.

راستی خانه هایمان حیاط داشت مادر بزرگ و پدر بزرگ هم داشت هر وقت همسایه بقلی کباب میزد 1 سیخ به ما هم میداد امروز همسایه هایمان بقلی نیست یا پایین سقفمان است یا بالای سقفمان اصلا دیگر همسایه نیست مستاجر طبقه بالاست.. آپارتمان است دیگر حیاط ندارد همسایه هم ندارد و پدر بزرگ و مادربزگمان نیستن چون هنوز بند همان خانه قدیمی حیاط داره پر خاطره اند همان خانه ای که با کنج کنجش خاطره داریم قایم موشک ها شله زردها ماهی های درون حوضش برگ های روزی زمین درخت پرتقال تو باغچه خونه درختی پشت باغ تلوزیون سیاه سفیدا وای سریال آیینه، نمیدونم یادتونه چه سریالی بود همش شد خاطره خاطره ای که اصلا یادمون رفتن...

خاطره.....همان حیاط است همان پدر بزرگ و مادربزرگی که همیشه دوای همه درد ها بودند درد بود غم بود اما کم بود خیلی کم....

در جیب پدر بزرگ همیشه نخود و کشمش بود اما دیگر نیست...

 دستای پدرم وقتی چای میخورد نمیلرزید...

امروز کجاییم؟

به راستی به کجا چنین شتابان؟؟؟

فقر.....

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند .

در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرت مان چه بود ؟

پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !....

پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟

پسر پاسخ داد: فکر می کنم !

پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا . ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست !

در پایان حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !

اعتراض فرزند شهید همــت به هواداران مصلحتی

مصطفی همت ضمن انتقاد از انتشار گسترده پستش در فیس‌بوک نعیمه اشراقی، اعلام کرد به دلیل سوء استفاده‌هایی که از این پست شده آخرین نوشته‌اش را مخفی کرده است.
به گزارش انتخاب؛ فرزند شهید همت در پست جدید خود آورده است: متأسفانه هر وقت در تأیید و در موافقت با سیاست‌های برخی حرف می‌زنیم سیل ستایش و مرحبا و آفرین گفتن‌شان روان می‌شود و می‌گویند حقا که فرزند خلف آن پدر هستی، اما وقتی از همان جماعت انتقاد می‌کنیم می‌شویم آب به آسیاب دشمن ریز و پسر نوح و سوء‌استفاده گر از نام پدر.
این موضوع، چپ و راست و اصلاح‌طلب و اصولگرا نمی‌شناسد و همه گیر است. افراد و رسانه‌هایی که طی چهار سال گذشته به تمامی، بنده و خانواده‌ام را آماج انتقادات تیز و تند و ناجوانمردانه قرار داده بودند، به یک باره با آخرین پست من در این جامعه مجازی حرف‌های بنده را به‌طور گسترده منتشر کردند و در پشت آن اهداف خاص خود را جست‌و‌جو کردند. بنابراین با توجه به سوء‌استفاده‌هایی که از پست بنده صورت گرفته و می‌گیرد، بنده آخرین نوشته‌ام را مخفی کردم. تذکری بود که گفتنش لازم و واجب بود و در حال حاضر نیازی به در دید عموم بودنش نمی‌بینم.

ماجرای ممنوع الخروجی خاتمی

شنیدیم که محمود احمدی‌نژاد در واکنش به اظهارات منتشره از علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی در روزنامه لوموند که گفته بود، ممنوع‌الخروج بودن محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات جزو عادات بد دولت احمدی‌نژاد بوده است، گفت: ممنوع‌الخروجی؟ احمدی‌نژاد؟ این موضوع قضایی است. چه ربطی به ما دارد؟ من حتی اگر این اختیار را داشتم هرگز این کار را نمی‌کردم.
وی افزود: محمد خاتمی 8 سال در کشور رئیس‌جمهور بوده؛ گرچه ما ممکن است در شیوه اداره کشور اختلاف‌نظر داشته باشیم ولی به هرحال فردی رئیس کشور بوده و این‌که رئیس‌جمهور بعدی بیاید بگوید او ممنوع الخروج شده چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ احمدی‌نژاد با بیان این‌که فکر نمی‌کنم موضوع مطرح شده حرف درستی باشد، گفت: این درست نیست؛ ما هرچقدر هم اختلاف نظر و اختلاف سلیقه داشته باشیم، بالاخره اصول و خطوطی را رعایت می‌کنیم.

غدیر

ستاره سحر از صبح انتظار دمید
غدیر از نفس رحمت بهار چکید

گرفت دست قَدَر، رایت شفق بر دوش
زمین به حکم قضا آب زندگی نوشید
بر آسمان سعادت ز مشرق هستى
سپیده داد نوید تولد خورشید

به باغ، بلبل شوریده رفت بر منبر
چو از نسیم صبا بوی عشق ِ یار شنید

ز خویش رفته، نواخوان عشق بود و سرود
به بانک زیر و بم، اسرار خطبه توحید

فتاد غلغله در باغ و شورشی انگیخت
که خیل غنچه شکفت و به روی او خندید

هوا ز عطر گلاب محمدی مشحون
زمین به عترت و آل رسول بست امید

رسول، سدره‌نشین شد، على به صدر نشست
پی تکامل دینش خدای کعبه گُزید

گرفت پرچم اسلام را على در دست
از این گزیده، زمین و زمان به خود بالید

به یمن فیض ولایت، شراب خمّ الست
به عشق آل على از غدیر خم جوشید