مرتضی مطهری در کتاب حق و باطل جملاتی به این مضمون نوشته اند :
از کودکی همیشه این سوال برایم مطرح بود که :
چرا قطار تا وقتی ایستاده است کسی به او سنگ نمی زند...
اما وقتی قطار به راه افتاد سنگباران می شود...
این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم
دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که
هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است مورد احترام است.
تا ساکت است مورد تعظیم و تبجیل است
اما همینکه به راه افتاد و یک قدم برداشت نه تنها کسی کمکش نمیکند ،
بلکه سنگ است که بطرف او پرتاب میشود
و این نشانه یک جامعه مرده است
ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که :
متکلم هستند نه ساکت ، متحرکند نه ساکن ، باخبرترند نه بیخبرتر .
چقدر دلم تنگ است برای آدمها
اما چه غریبه اند از خود آدمها
نمی دانم آدم بودن عوض شده
یا که من به دنیا بد بینم
نمی دانم ...